با بهرهگيرى از تجارب مکتب مديريت علمى و با تکيه بر روابط عاطفى روحى افراد يک سازمان، مکتب مدیریتی جديدى پا به عرصه حيات نهاد که 'مکتب روابط انساني' ناميده شد. در مکتب روابط انسانى (يا مکتب رفتارى سازمان) برخلاف مکتب تيلوريسم، انگيزههاى روانشناسانه و رفتار انسانى در سازمان، روابط گروهى در سازمان (و سازمان غيررسمي) و نقش آن در سازمان رسمى مورد توجه جدى قرار داشته است. در مطالعات پيرامون نهضت روابط انسانى در سالهاى ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ در کارخانههاى وسترن الکتريک آمريکا معلوم شد که سطح توليد و ميزان بهرهورى کارگران، تنها وابسته به عوامل مادى نمىباشد، بلکه عوامل غيرمادى نظير احساسات و همبستگى گروهي، رضايت از روابط غيررسمى محيط کار، بهبود روابط کارگران و سرپرستان و مديران در اين خصوص اثربخشى بيشترى دارند. التون مايو- روتليسبرگر از بنيانگذاران مکتب روابط انسانى محسوب مىگردند. روشهاى پيشنهادى مکتب روابط انساني، توجه جدى به انگيزههاى معنوى و روحى کارکنان، نقش و کيفيت عملکرد گروههاى مختلف کارى در سازمان، همچنين توجه به آموزش افراد و برقرارى نوعى روابط عاطفى و تفاهم بين مديريت و کارکنان و تبليغ تئورى 'سيستم مشارکتي' مديريت در سازمانها مىباشد. مکتب روابط انسانى با اينکه از نتايج برخى علوم اجتماعى و انسانى در تحليل انگيزههاى معنوى رفتار افراد در سازمان به مثابه اسلوبى علمى بهره گرفت ليکن بهدليل محدوديت ديدگاه خود به افراد يک سازمان (و محدود نمودن انگيزههاى رفتار انسان به انگيزههاى فردى و رواني) در ماهيت و مضمون کلى خود، نوعى نظريه سادهانديشانه را بيان مىدارد. |